برای خرید به ادامه بروید

35 تومان


پرهیز از تبعیض


يكي از اهالي بلخ گويد: من در سفر امام رضا عليه السلام به خراسان همراه او بودم، روزي همه غلامان خود را كه اهل سودان و جاهاي ديگر بودند بر سر سفره غذا دعوت كرد تا با آنها غذا بخورد.
عرض كردم: فدايت شوم اگر غلامان را جدا كني و سفره ديگري داشته باشند بهتر است.
حضرت فرمود: ساكت باش! پروردگار تبارك و تعالي يكتاست و پدر و مادر ما (آدم و حوا) يكي هستند و پاداش هر كس هم به اعمال اوست

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 23:1
واقعه ای شگفت انگیز از زائرین مشهدالرضا
| ادامه مطلب...

مرحوم فاضل عراقي در دارالسلام نقل كرده است در سال 1298 هجري قمري اين معجزه واقع گرديده و در مدارك معتبر موجود است و خلاصه اش آن است كه در سال مزبور كه نود و چند سال قبل است چند نفر از بحرين جهت زيارت حضرت رضا(ع ) حركت مي كنند عده اي از اهل اخلاص با زن و بچه به مشهد حضرت رضا مي آيند و مدتي توقف مي نمايند . خرجيشان براي برگشت تمام مي شود تصميم داشتند از مشهد به كربلا و بعد بصره بيايند و از طريق دريا به وطن خودشان (بحرين ) برگردند حالا چه كنند نمي توانند بمانند و نمي توانند برگردند . متوسل به حضرت رضا(ع ) مي شوند كسي هم به آنها قرض نمي داد تا روز چهاردهم رجب هنگام ظهر مي خواستند دسته جمعي به حرم مشرف شوند يك نفر به آنها گفت شما خيال كربلا نداريد گفتند چرا اما وسيله نداريم گفت من چند قاطر دارم در اختيارتان مي گذارم . گفتند ما خرجي راه نداريم گفت آن را هم مي دهم گفتند مقداري هم در همين جا بدهكاريم گفت بدهي را نيز مي پردازم . همين امروز عصر درب دروازه سوار شويد . آماده شدند درب دروازه سوار شدند و به راه افتادند اين طور كه ثبت كرده اند سه ساعت تقريبا حركت كردند گفت پياده شويد همين جا نماز بخوانيد و شامتان را بخوريد من همين جا قاطرها را مي چرانم و قدري استراحت مي كنم . مسافرين پياده شدند و كارشان را كردند مدتي گذشت خبري از آن شخص و قاطرهايش نشد . 

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:57
خاندان کرامت


مهماني بر امام رضا عليه السلام وارد شد، حضرت نزد او نشسته بود و با وي صحبت مي كرد به گونه اي كه بخشي از شب را با يكديگر مي گذراندند، در اين هنگام چراغ روشنايي داراي مشكل و خرابي شد.
مهمان امام رضا عليه السلام كه خرابي چراغ رامشاهده مي كرد دست برد تا آن را اصلاح كند.
در اين هنگام حضرت مانع كار او شد و خود ان را درست كرد و سپس فرمود.
انا قوم لا مستخدم اضيافنا
ما خانداني هستيم كه مهمانان خود را به خدمت نمي گيريم

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:56
به اندازه مروت خودم عطا کن


مردي به امام رضا عليه السلام رسيد و عرض كرد: به اندازه مروتي كه داري به من كمك كن.
امام عليه السلام فرمود: چنين تواني ندارم.
عرض كرد پس به اندازه مروت خودم عطا كن.
حضرت فرمود: در اين صورت مي توانم، آنگاه به غلام خود فرمود: دويست دينار به او بده

 

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:55
ای محبوب دلم برخیز
| ادامه مطلب...

حضرت رضا ( ع ) با حالت مخصوصي گريان ، در كنار كعبه ايستاده بود و با خانه خدا وداع مي كرد و پس از طواف به مقام ابراهيم ( ع ) رفت و در آنجا به نماز ايستاد .
موفق ، مي گويد : حضرت جواد ( ع ) كنار حجر اسماعيل رفت و در آنجا نشست و به راز و نياز مشغول شد ، نشستن آن حضرت طول كشيد و به حضور آن حضرت رفتم و عرض كردم : ( فدايت گردم برخيز ) .
حضرت جواد ( ع ) فرمود : ( نمي خواهم از اينجا جدا گردم ، مگر اينكه خدا بخواهد ) آن حضرت اين سخن را گفت ، اما بسيار غمگين به نظر مي رسيد .
نزد حضرت رضا ( ع ) رفتم و گفتم : ( حضرت جواد ( ع ) كنار حجر اسماعيل ( ع ) نشسته و نمي خواهد برخيزد ) امام رضا ( ع ) نزد حضرت جواد ( ع ) آمد و فرمود : قم يا حبيبي : ( اي محبوب دلم برخيز ) .
حضرت جواد ( ع ) عرض كرد : نمي خواهم از اين مكان برخيزم ، امام رضا ( ع ) فرمود : اي محبوب قلبم چرا برنمي خيزي ؟
حضرت جواد ( ع ) عرض كرد : ( چگونه برخيزيم با اينكه شما را ديدم به گونه اي با كعبه ، خانه خدا ، وداع مي كردي كه ديگر به اينجا باز نمي گردي .
اما رضا ( ع ) فرمود : ( ا ) .



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:53
آیا می دانید طبیب برای چه مطب باز می کند؟


حجت الاسلام معزي نقل ميكند : يك باردرايام طلبگي به مشهدرفته بودم ودرصحن رضوي قدم ميزدم وبه بارگاه امام مينگريستم اماداخل رواقها وروضه نمي رفتم .ناگهان دست مهرباني بر روي شانه هايم قرارگرفت وبالحن آرام فرمود: حاج شيخ حسن ! چرا وارد نميشوي؟ نگاه كردم وديدم علامه طباطبايي است ، عرض كردم خجالت ميكشم با اين آشفتگي روحي برامام رضا واردشوم . من آلوده كجاوحرم پاك ايشان كجا ؟ آنگاه مرحوم علامه فرمود: طبيب براي چه مطب بازميكند ؟ براي اين كه بيماران به وي مراجعه كنند وبانسخه اوتندرستي خودرابيابند اين جاهم دارالشفاي آل محمد است . داخل شو كه امام رضا طبيب الاطباء است .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:45

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.